خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
حی و حاضر-آماده
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
دست فروشی-شغل دست فروش
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
رمباندن-خراب کردن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
دارا-ثروتمند
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
آکله فرنگی(سیفلیس)
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
توجیهی-برنامه های توضیحی
حضوری-رو در رو
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
افتادن بچه-سقط شدن جنین
دو شاخ-دارای دو شقه
جمع کردن-گرد آوردن
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
بد اخم-عبوس و ترشرو
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
خواب و خوراک-خورد و خواب
خیکی-آدم چاق و فربه
به باد دادن- باد دادن
تراشیده شدن-لاغر شدن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
پیش کردن-راندن به جلو
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
از دست دادن-گم کردن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
خبرنگاری-کار خبرنگار
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
خرده کاری-کار جزیی
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
دزد زده-سرقت شده
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
چینه کشی-شغل چینه کش
چپو-غارت-تاراج
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
ریزه میزه-ریزه پیزه
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
استخواندار-محکم-بااراده
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
چراغان شدن-جشن گرفتن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
تو دوزی-دوختن از درون
حالی کردن-فهماندن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
تته پته-لکنت زبان
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
الحق(بهراستی، حقیقتن)
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
چوق-چوب-تومان
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
دلسرد-ناامید-مایوس
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
برخورد-بهم خوردن-تصادف
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
دلسرد کردن-ناامید کردن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
آتش بیباد-ظلم-می
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
دو دل-مردد-بی تصمیم
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
جار-چلچراغ-شمعدان
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
چپری آمدن-زود آمدن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
دام پزشک-پزشک حیوانات
جز زدن-ناله و زاری کردن
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
دزد و دغل-نادرست و مکار
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
جانور-کرم شکم و معده
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
چول کردن-شرمنده کردن
دل گُنده-سهل انگار
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
انداختنی-جنس نامرغوب
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
چپ رو-تند رو
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
دو شاخ-دارای دو شقه
به سر دویدن- با سر رفتن
بلا نسبت-دور از جانب شما
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
پر افاده-متکبر-مغرور
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
پیش بینی کردن کار یا شخصی
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
چاخان پاخان-دروغ
دندان عاریه-دندان مصنوعی
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
دور و دراز-فراخ و وسیع
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
دمدمی مزاج-دمدمی
دلپخت-پختن مغر چیزی
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
زمین گذاشتن سر-مردن
ته نشست-رسوب
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
رستم صولت-رستم در حمام
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
دلسردی-ناامیدی-یاس
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
پابوسی-زیارت
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
چارقد-روسری زنانه
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
آواز دادن(خواستن)
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
زانویی-زانو
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
د ِ-زود باش!
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
خوش خوراک-نگا. خوش خور
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
رایانه-کامپیوتر
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
اُق زدن-بالا آوردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
پر و پخش-پراکنده
تار و مار-متفرق-پراکنده
چشمداشت-توقع-انتظار
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
چِخه-نگا. چِخ
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
تپه ماهور-زمین ناهموار
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
بید خورده-کهنه و فرسوده
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
باریک-دقیق-حساس
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
خرج راه-هزینه ی سفر
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
خر و پف-نگا. خرناس
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
خدا-بسیار زیاد-فراوان
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
بیا بیا- برو برو
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
آیَم سایَم-گاهکاهی
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
آفتاب به آفتاب(هر روز)
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
دو رگه-از دو نژاد محتلف
جور به جور-نگا. جوراجور
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
رده-حرف زشت یا نامربوط
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
بردن از رو- از رو بردن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
بی اشتها-بی میل به غذا
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
ته آواز-صدای نسبتن خوب
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
آخرین تحویل-قیامت
حساب سوخته-بدهی قدیمی
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
دوام آوردن-استقامت کردن
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
ادرار بزرگ(مدفوع)
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
خروس خوان-هنگام سحر
چاک کردن-نگا. چاک دادن
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
دستِ راست-سمت راست
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
دوا قرمز-پرمنگنات
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
بی همه کس-بی پدر و مادر
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
ته نشین شدن-رسوب کردن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
ازدسترفته(عاشق)
کسی را اذیت و آزار کردن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
جایی-مستراح-توالت
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
آن سفر-آن بار-آن دفعه
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
زیر چاقی-مهارت
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
حاضر به یراق-حاضر و آماده
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
تو دوزی-دوختن از درون
آمده-شوخی و لطیفه
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
چال-گودی-حفره
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
دنباله رو-پی رو-مقلد
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
پخش-پراکنده
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
خوشایند-مطبوع-پسندیده
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
پخش-پراکنده
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
چینه کشی-شغل چینه کش
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
آخرین تحویل(قیامت)
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
پر افاده-متکبر-مغرور
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
دست دادن-پیش آمدن
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
حیوانی-نگا. حیوانکی
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
ختم شدن-پایان گرفتن
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
دوره-مهمانی-زمانه
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
جا در جا-فورن-جا به جا
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
چک و چانه-کنایه از دهان
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
روان کردن-از بر کردن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
انگشت کردن-انگشت رساندن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
پُرتابل-قابل حمل
دماغ چاقی-احوال پرسی
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
ریز-خرد-کوچک
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
آدم-نوکر
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
خم گرفتن-فنی از کشتی
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
خاک بر سری-بی آبرویی
آواز دادن-خواستن
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
زیر دُم سُست-زن منحرف
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن