زهره دان-کیسه ی صفرا
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
بمیرم-قربان بروم
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
دوا درمان-مداوا-معالجه
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
چرب دست-ماهر-زبر دست
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
بوق سگ-بسیار دیر وقت
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
زمین گذاشتن سر-مردن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
خیر مقدم-خوش آمد
تلکه بند شدن- تلکه کردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
جزغاله-سوخته-زغال شده
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
جانور-کرم شکم و معده
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
دُنگی-دانگی
روغن زرد-روغن حیوانی
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
جِر-اوقات تلخی-لج
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
پُرتابل-قابل حمل
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
اجابت کردن معده-قضای حاجت
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
ذِله شدن-ذله آمدن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
خفه خون-خفقان
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
دوبل-دو برابر
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
خلاف-جرم
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
اجباری(خدمت سربازی)
رجاله-اراذل و اوباش
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
زار-کوتاه شده ی زایر
روغن زرد-روغن حیوانی
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
حهاز-کشتی بزرگ
چاک زدن-نگا. چاک دادن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
پیاله زدن-می نوشیدن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
الانه-همین حالا-هم اکنون
خش افتادن-خراش افتادن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
پا به پا شدن-تردید داشتن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
آفتابزردی(غروب آفتاب)
جُربزه-قدرت-توانایی
بد قماش-بد جنس-خبیث
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
دمرو-کسی که دمر خوابیده
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
پاتال-سالخورده-پیر
پر و بال-امکان-فرصت
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
ادرار بزرگ(مدفوع)
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
ادرار بزرگ-مدفوع
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
زحمت کشیدن-کار کردن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
بالا آوردن-استفراغ کردن
زانویی-زانو
جُستن-چیز گمشده را یافتن
خود را بستن-پول دار شدن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
دو لَتی-در دو لنگه ای
خیط کردن-نگا. خیت کردن
ذوق زده-بسیار خوش حال
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
چموش-سرکش-یکدنده
چال افتادن-گود شدن
جَخت-متضاد صبر
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
زُل-خیره
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
دلسرد کردن-ناامید کردن
چین و خم-پیچ و تاب
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
خنگ خدا-نادان و کودن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
تپل-چاق-گوشت آلود
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
چله نشینی-خانه نشینی
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
اُق زدن-بالا آوردن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
چله ی زمستان-سرمای سخت
دستکاری-دست بردن در چیزی
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
جلز و ولز-سوز و گداز
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
ته گرفتن-سوختن غذا
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خوب-کافی-بسیار
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
برو برگرد-چون و چرا
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
خبر-گزارش رویداد
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
تمام کردن-مردن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
خود را خوردن-رنج بردن
خواربار-ارزاق-خوراک
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
اُرُسی(کفش)
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
دلِی دلِی-حاشا-انکار
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
دسته-ساعت دوازده
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
بد قلق-بد عادت-بد ادا
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دو دل-مردد-بی تصمیم
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
بازار کوفه- بازار شام
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
ژوری-هیئت داوران
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
حاضر به یراق-حاضر و آماده
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دو لَتی-در دو لنگه ای
چپیدن-به زور جا گرفتن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
خیس کردن-ادرار کردن به خود
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
الفرار(گریز، بگریز !)
دسته-ساعت دوازده
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
دسته جمعی-باهم-گروهی
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
راپرتچی-گزارش دهنده
توجیهی-برنامه های توضیحی
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
درز گرفته-کوتاه کرده
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
تخم چشم-مردمک چشم
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
خرمن-انبوه و پرپشت
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
زیر چاقی-مهارت
دور از جناب ب-لانسبت
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
پیسی-بد رفتاری-آزار
خایه-بیضه-جرات
تت و پت-لکنت زبان
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
جوشی شدن-عصبانی شدن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
پرداختی-مبلغ داده شده
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
آبِ کبود-آسمان
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
ریش توپی-ریش تپه
خم گرفتن-فنی از کشتی
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
چِککی-فوری-به سرعت
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
در زدن-کوبیدن در خانه
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
جسته دوزی-نوعی دوختن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
اختر شمردن(شببیداری)
برزخ شدن-ناراحت شدن
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
آبِ سیاه(نیمه کوری)
ته آواز-صدای نسبتن خوب
حساب کشیدن-حساب خواستن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
چارقد-روسری زنانه
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
با محبت-زود جوش و مهربان
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
چله ی تابستان-گرمای سخت
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
دستکاری-دست بردن در چیزی
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
دست پیش-گدا
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
پا خوردن-فریب خوردن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
چُل کلید-جام درویشان
دیر فهم-کند ذهن-کودن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
زیر جلکی-پنهانی
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
پیش بینی کردن کار یا شخصی
پاتوغ-محل گرد آمدن
خلا-مستراح
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
بلا نسبت-دور از جانب شما
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
حیوونی-نگا. حیوانکی
دو زاری-سکه ی دو ریالی
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
دوام کردن-دوام آوردن
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
آکِله-جذام-زن سلیطه
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
آبِ سیاه(نیمه کوری)
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
رمباندن-خراب کردن
خسارت دیدن-زیان دیدن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
اکبیری-زشت-بیریخت
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
چنبره زدن-حلقه زدن
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد