بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
پکاندن-ترکاندن
چوب بندی-داربست
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
افسارگسیخته-سرکش
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
دیر کردن-تاخیر کردن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
چهل منار-تخت جمشید
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
دلپخت-پختن مغر چیزی
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
بنا کردن-شروع کردن
چندر غاز-پول بسیار کم
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
بکن نکن-امر و نهی
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
اسب چوبین(تابوت)
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
خیس کردن-ادرار کردن به خود
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
زحمت کشیدن-کار کردن
خلا-مستراح
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
چینی بند-چینی بند زن
چیله-هیرم-خاشاک
خِفت-نوعی گره
پوست پیازی-نازک و بی دوام
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
خمیره-سرشت-ذات
جرینگ-صدای سکه های پول
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
خواب و خوراک-خورد و خواب
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
آلکلی-معتاد به الکل
پیش-برنده-آن که جلو است
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
دزدیده-دزدکی
زینه-پله
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
زن بردن-همسر گرفتن مرد
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
بلند بالا-قد بلند
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
جا دار-وسیع-فراخ
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
داو-نوبت بازی
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
چراغ باران-چراغانی
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
دست خوش !-آفرین
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
ابوقراضه(ابوطیاره)
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
رنگ شدن-گول خوردن
رم کردن-رمیدن-گریختن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
جوشی شدن-عصبانی شدن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
بزرگداشت-احترام-تکریم
درق دروق-درق درق
بابت-مورد-زمینه-موضوع
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
چنار تجریش-متلک بد
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
چین چین-پر از چین
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
خبر داغ-خبر بسیار مهم
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
پِی-دنبال
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
بَزک-آرایش-چسان فسان
چِل-خل و دیوانه
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
دوخت و دوز-خیاطی
بند کردن-محکم کردن
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
جز زدن-ناله و زاری کردن
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
حق شناس-سپاس گزار
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
ادرار کوچک(شاش)
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
چشمک-ایما و اشاره به چشم
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
زبر-خشن-غیر لطیف
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
پشتک-پرش از پشت
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
پیله-مو
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
بد زبان- بد دهن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
دوبلور-دوبله کننده
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
چار چشم-کسی مه عینک می زند
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
تنگ هم-چسبیده به هم
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
تنگ هم-چسبیده به هم
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
زیر چاقی-مهارت
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
برو برگرد-چون و چرا
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
چپ رو-تند رو
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
خیط کشیدن-خط کشیدن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
تخت و تبار-خوب و رو به راه
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
چهل منار-تخت جمشید
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
این خاکدان-دنیا
پُر کار-فعال-با پشتکار
رضا شدن-راضی شدن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
دار کشیدن-دار زدن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
چلچل-خال خالی-ابلق
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
برو برگرد-چون و چرا
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
آدم ثانی(حضرت نوح)
جگر-عزیز-عزیز دلم
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
دست پاک-درستکار
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
تخته زدن-پنبه زدن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
حظ کردن-لذت بردن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
بد قلق-بد عادت-بد ادا
تعریفی-قابل توجه-عالی
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
دوام آوردن-استقامت کردن
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
جِر خوردن-پاره شدن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پنج تن آل عبا- پنج تن
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
زبان گز-چیز تند و تیز
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
پیله-مو
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
آهو چشم(معشوق، شاهد)
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
پَلِه-پول
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
دوا قرمز-پرمنگنات
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
پُخت-هر نوبت از پختن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
بد شیر-متقلب-بد جنس
تنگ بودن وقت-دیر شدن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
دلسردی-ناامیدی-یاس
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
چَکه-شوخ و بذله گو
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
زبان در قفا-زبان پس قفا
باش !-نگاه کن-ببین
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
بدک-نه چندان بد
باریک اندام-لاغر و ظریف
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
زن بردن-همسر گرفتن مرد
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
راست راستی-حقیقتن-واقعن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
خیس شدن-تر شدن
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
چال افتادن-گود شدن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
چنگول زدن-پنجه زدن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
البرز(بلندقامت، دلیر)
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
رشته فرنگی-ماکارونی
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
چسی درکن-آدم پر مدعا
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
ددر رفتن-بیرون رفتن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
تپلی-گرد و چاق
حجله خانه-اتاق شب زفاف
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
دو لَتی-در دو لنگه ای
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
دال به دال-پشت سر هم
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
جلز-نگا. جز
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
دولت منزل-دولت سرا
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
آینهی دست-تیغ و خنجر
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
پا بَد-بد قدم
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
بز دل-ترسو
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
زهکونی-اردنگی-تیپا
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
حساب کشیدن-حساب خواستن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
بازار مکاره-بازار موقت
جگر گوشه-فرزند
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
رودرواسی-رودربایستی
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
ته ریش-ریش اندک
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
باهاس-باید-بایست
جیک-صدا-آواز
باب شدن-معمول و رایج شدن
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
تراشیده شدن-لاغر شدن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
آب سیر(جانور خوشرفتار)
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
بقچه بندی-ران چاق
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
بوی نا-بوی ماندگی
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
دست خدا به همراه-در پناه خدا
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
روغن داغ-روغن گداخته
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
روی خود کشیدن-رو کشیدن
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
جمع و جور-منظم و مرتب
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
جَخت-متضاد صبر
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
داداشی-برادر در زبان کودکان
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
چک و چیل-لب و لوچه
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
دک و دهن-دک و پوز
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
ژوری-هیئت داوران
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پایین دست-طرف پایین
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
دل و دماغ-دل و حوصله
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
خرده خرجی-خرج های اندک
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
راه مکه-کهکشان
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن